زائنده رود زنده بمان
مهربان من ستاره ها ی عشق آذین لحظه هایت
مهربان من خواب دیده ام خوابی که شاید کابوسی بیش نبود در خواب دیدم کلاغها به مزرعه ی عشق حمله کردند آنها از یک لحظه غفلت بر هم خوردن پلک های مترسک سوء استفاده کردند کلاغها به دور مزرعه ی عشق حصاری کشیدند از نفرت آسمان مزرعه ی عشق تیره شده بود کلاغها شاد از پیروزیشان مترسک غمگین از اسارتش خشکسالی کم کم همه ی مزرعه را در حصار خود گرفت همه ی گندم هایی را که بذرشان محبت های خالصمان بود را پریشان کردند ریشه ها را از صفحه ی قلبمان بیرون کشیدند و با کینه و حسد به سوی هم پرتاب می کردند اشکها ی مترسک مزرعه عشق درخشان و درخشان تر می شد هر چه کلاغها زیاد تر می شدند خشکسالی هم بیشتر می شد چاه های آب امیدواری خشک خشک شدند آسمان تیره و تار شد دیگر آسمان عشق آبی نبود دیگر خورشید خانم با مو های طلایی بر پهنه ی آسمان قلبمان دلبری نمی کرد دیگر ماه منتظر به خواب رفتن خورشید خانم و ستاره های کوچک خود نبود دنیا ی عشق پر از سیاهی شد
مهربان من نکند اتفاقی برای عشقمان افتاده نکند یادمان برود برای از بین بردن خشکسالی باید کلاغها را از مزرعه ی عشق بیرون کنیم نکند به فکر اسارت مترسک نباشیم نکند محبت ؛گذشت ؛صداقت در قلبمان ریشه کن شود باید سیاهی را از قلبهایمان پاک کنیم باید نفرت ؛کینه؛حسادت را فراموش کنیم تا مزرعه ی عشق به دست کلاغها کاملا نابود نشده باید دست به دعا برداریم نور عشق را دوباره به آسمان قلبمان آب را به رود خشکیده ی شهرمان و عشق را به گندم زار های روحمان برگردانیم و هرگز نگذاریم نسل امروز صدای شر شر آب صدای بلبل های درختان عشق و صدای خنده ی پر شور را فراموش کنند باید دست به دعا برداریم تا دوباره زائنده رود شهرمان پر آب شود به امیدی که زائنده رود دوباره زنده شود و روح خسته ی طبیعت دوستان رنگی دوباره بگیرد به امیدی که هیچوقت تا ابد زائنده رود خالی از آب نباشد
خدایا مزرعه ی عشقمان را سرسبز رود مهربانیهایمان را پر آب و مترسک روزگارمان را همیشه بیدار و بلبل های طبیعتمان را شاد بگردان
برچسبها: زائنده رود زنده بمان