عشق ماندگار  

آثارم را در این دفتر آذین بسته ام تقدیم به نگاههای بی منت و گرانبها ی شما

دیگر عشق زیبا نیست

صدا ی خسته ی عشق دلگیر تر شده صدا ی سخن عشق نا مفهوم تر شده دیگر از صدا ی سخن عشق زیبا تر هم هست دیگر عشق ترنم صدا ی باران نیست دیگر عشق تسکین درد رویا های ناکام نیست دیگر معنا ی عشق تأکید محبت نیست دیگر رهگذران عشق به دنبال اثبات ندا ی قلبشان نیستند دیگر بوی خوش عطر سلام فراموش شده دیگر صمیمی ترین لبخند ها از روی صفحه ی تکراری چهره ها پاک شده دیگر هیچ نگاهی به دنبال تمدید آرزوها نیست دیگر هیچ گرمایی دستان پر مهر را نمی طلبند دیگر صدا ی آواز عشق دلنشین نیست دیگر عاشقی تنها روزنه ی امید نیست دیگر ....

آهای عشق سلام چه بر سر آرزوهایت آمده؟ چه شده که گوش هایت قدرت شنوایی ندارند و صدا ی ندای قلبهامان را نمی شنوی؟ چه شده که چشمهایت از نگاه بی قرارم خبر ندارند چه شده که چهره ات بر افروخته شده؟ چه شده که زبانت گویا ی جملات قلبم نیست؟ چه شده که نت ضربان قلبم نا میزان نیست؟ چه شده که گرما ی وجودم به فراموشی سپرده شده؟ قبول دارم که هوسبازان فریبت دادند قبول دارم که فریبکاران برای رسیدن به منافع شومشان از راه تو قدم بر می داشتند قبول دارم که گرگ صفتان برای تمدید لحظه های بی شرمی هایشان تو را طعمه قرار می دادند اما لحظه ای به آنهایی فکر کن که هرگز به ارزش پلکی   از فکرشان نا پاکی ها نگذشته به آنهایی که از مرز پرستش خدا نگذشتند

آها ی عشق ثابت کن هنوز می شود لیلی و مجنون شد ثابت کن هنوز می شود افسانه ی عاشقی هایمان را به زبان روزگار بسپاریم شاید توانستی دوباره جایگاه شرافتت را به دست بیاوری من امیدوارم از تو هم می خواهم دل به تنها روزنه ی الهی بسپاری که منبع پایداری همانجاست  

 


برچسب‌ها: دیگر عشق زیبا نیست
+ نوشته شده در  بیست و یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت ۱۲ ب.ظ  توسط پرستو ی مهاجر   |