تابلوی عشق
برای تمدید دوستی هایمان چه می شود اگر از راه درست محبت ها را به هم ارزانی کنیم؟ برای ساختن تصویر عشق در تابلوی وجود چه می شود اگر از رنگ های بی ریایی و تواضع استفاده کنیم؟ برای لحظه ای شاد بودن چه می شود اگر معنا ی با هم بودن را پاک تصور کنیم ؟
امروز می خواهم قصه ای برایت تعریف کنم قصه ای از جنس خوبی ها قصه ای از همه ی زیبا یی ها شاید تو جنس این قصه ها را فراموش کرده ای چرا می گویم جنس؟ چون تو ظاهر فریبنده را بر هر جنسی ترجیح می دهی خوب بگذریم
در سرزمین عشق در دشت فراموشی غنچه ای میل به شکفتن نداشت چرا که شاید از سرنوشتش می ترسید چرا که می دانست بعد از شکفتن فصل خزان و نابودیست شاید اگر راهی برای زیستن دوباره نیافت باید به عبدیت بپیوندد خلاصه
همه ی غنچه ها ی دشت شکفتند بزرگ شدند زیبا یی هاشان را به رخ دیگران کشیدند آنها میل به شکفتن نداشتند همه ی گلها فکر می کردند غنچه آفرینشش مشکل ساز شده اما نه میل نداشت , فصل بهار گذشت تا ....خزان شد همه ی گلها پریشان و خموده تا نوبت به غنچه رسید
خزان لبخندی زد و او را در برگرفت و در آخرین لحظات
خزان = فقط بگو چرا میل به شکفتن نداشتی تو در برابر من هیچی
غنچه = آن را می دانستم که در برابر تو هیچم ولی با تمام وجود به پروانه ای می اندیشم که در فص بهار وعده گاهش با عشق من بودم شکفتن من مانع یک عشق می شد
برچسبها: تابلوی عشق