عشق ماندگار  

آثارم را در این دفتر آذین بسته ام تقدیم به نگاههای بی منت و گرانبها ی شما

دلدادگی


محبوبم
این روزا دیگه دغدغه زندگیم
شناختن یا نشناختن تو نیست
بودن یا نبودن تو نیست
این روزا دنبال یه آرامشی می گردم
که هیچ فکر مخربی توش نباشه
دنبال فضای فرا مجازی می گردم
که نه تنها حال دل خودم
بلکه تموم آدمای سرزمینم دلشون خوش بشه و به آرامش برسند
فضای مجازی دیگه برام جذاب نیست
از بس پر از خشم و دلهره شده
دیگه پی گیری اخبار برام جذاب نیست
چون اونجا هم جنگِ بین
حقیقتُ دروغِ
این روزا دارم تلاش می کنم
تموم دلایل نگران کننده ی بعد از تو رو از زندگیم پاک کنم
داشتم به این موضوع فکر می کردم
از خودم پرسیدم
راستی چرا آدما تا وقتی سنشون کمِ و کودکند با هم خوب و صمیمیند ؟
حالا پاسخ خودمو پیدا کردم
چون هیچ شغل , تحصیلات و ثروتی برای برتری وجود نداره
دنیای کودکان بزرگترین دنیای دوست داشتنیِ
چون هیچکس برتر از دیگری نیست
آدما هر چی دارند برای چند لحظه هم شده با هم شریک میشن
رویا هاشونو , حتی نداشته های زندگی هم میشن
ولی وقتی از اون دنیای قشنگ میان بیرون
دچار یک برتری ابلهانه میشن
و من هرگز نتونستم بفهمم
نتیجه ی تلاش های یک نفر
چرا باعث میشه حس برتری بر دیگری داشته باشه
هر کسی به اندازه توانمندی خودش خوشبختِ
حالا از این حرفا گذشته
قدیما با دست دادن و تکون دادن دست
به هم ابراز علاقه می کردیم
حالا با پسندیدن و پیام
که اصلا لذت بخش نیست
خلاصه خواستم بگم
تا وقتی دلامون از هم دوره هیچ اشتراکی بینمون نیست
کمی دلداده باشیم برای هم

+ نوشته شده در  چهاردهم آذر ۱۴۰۱ساعت ۲ ب.ظ  توسط پرستو ی مهاجر   |