بارون که میباره
بارون که می باره
عشق تو توی وجودم جون تازه میگیره
آخه بارون شاهد عشقمونِ فراموش نکردی که ؟
الان داره بارون میاد
دلم بر خلاف همیشه چتر نمی خواد
یاد تو که باشه
سیاهترین ابرا هم نمیتونن فاصله بشن بینمون
من عاشق قدم زدن زیر بارونم
خوب یا بدشو نمیدونم
ولی دوست داشتنتو بهم یادآوری میکنه
به خدا بارون که می باره آدم تنها تنها تر میشه
یه روز رفتم زیر بارون نشستم
بی خیال همه ی لرزیدنای پاییزی
دستامو بردم بالا
گفتم خدایا
بهش بگو
بارون که می باره دلم تو رو می خواد
+ نوشته شده در بیست و ششم آبان ۱۴۰۱ساعت ۸ ب.ظ  توسط پرستو ی مهاجر
|